۳۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۷

دلا در عاشقی جانی زیان‌گیر
وگرنه جای بازی نیست جان‌گیر

جهان عاشقی پایان ندارد
اگر جانت همی باید جهان‌گیر

مرا گویی چنین هم نیست آخر
چنان کت دل همی خواهد چنان‌گیر

من اینک در میان کارم ای دل
سر و کاری همی بینی کران‌گیر

در آن می‌زنی کز غم شوی خون
برو هم عافیت را آستان‌گیر

به بوی وصل خود رنگش نبینی
به حرمت جان هجران در میان‌گیر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.