۳۲۴ بار خوانده شده
دست در روزگار مینشود
پای عمر استوارمینشود
شاهد خوب صورتست امل
در دل و دیده خوار مینشود
روز شادی چو راز گردونست
لاجرم آشکار مینشود
هیچ غم را کران نمیبینم
تا دو چشمم چهار مینشود
پای برجای نیست حاصل دهر
عشق از آن پایدار مینشود
هیچ امسال دیدهای هرگز
که دگر سال پار مینشود
پر شد از خون دل کنار زمین
واسمان دلفکار مینشود
شاد میزی که در عروسی دهر
رنگ چندین به کار مینشود
یک تسلیست وان تسلی آنک
مرگ در اختیار مینشود
خرم آنکس که نیست بر سر خاک
تا چنین خاکسار مینشود
انوری در میان این احوال
هیچکس بر کنار مینشود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
پای عمر استوارمینشود
شاهد خوب صورتست امل
در دل و دیده خوار مینشود
روز شادی چو راز گردونست
لاجرم آشکار مینشود
هیچ غم را کران نمیبینم
تا دو چشمم چهار مینشود
پای برجای نیست حاصل دهر
عشق از آن پایدار مینشود
هیچ امسال دیدهای هرگز
که دگر سال پار مینشود
پر شد از خون دل کنار زمین
واسمان دلفکار مینشود
شاد میزی که در عروسی دهر
رنگ چندین به کار مینشود
یک تسلیست وان تسلی آنک
مرگ در اختیار مینشود
خرم آنکس که نیست بر سر خاک
تا چنین خاکسار مینشود
انوری در میان این احوال
هیچکس بر کنار مینشود
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.