۲۸۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۱

آن شوخ دیده دیده چو بر هم نمی‌زند
دل صبر پیشه کرد و کنون دم نمی‌زند

زو صد هزار زخم جفا دارم و هنوز
چون دست یافت زخم یکی کم نمی‌زند

گه گه به طعنه طال بقایی زدی مرا
واکنون چو راه دل بزد آنهم نمی‌زند

کی دست دل کنون در شادی زند ز عشق
الا به دست او در یک غم نمی‌زند

یارب چه فتح باب بلایی است آن کزو
یک ابر دیده نیست کزو نم نمی‌زند

چشمش کدام زاویه غارت نمی‌کند
زلفش کدام قاعده بر هم نمی‌زند

القصه در ولایت خوبی به کام دل
زد نوبتی که خسرو عالم نمی‌زند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.