۲۹۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۰

گل رخسار تو چون دسته بستند
بهار و باغ در ماتم نشستند

صبا را پای در زلف تو بشکست
چو چین زلف تو بر هم شکستند

که خواهد رست از این آسیب فتنه
که نوک خار و برگ گل نرستند

کرا در باغ رخسارت بود راه
از آن دلها که در زلف تو بستند

که در هر گلستانش گاه و بی‌گاه
ز غمزه‌ت یک جهان ترکان مستند

چو در پیش لبت از بیم چشمت
همه خواهندگان لبها ببستند

منه بر کار این بیچارگان پای
چه خواهی کرد مشتی زیردستند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.