۳۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۳

هرچه مرا روی تو به روی رساند
ناخوش و خوش‌دل به‌روی خوش بستاند

هست به رویت نیازم از همه رویی
گرچه همه محنتی به روی رساند

در غم تو سر همی ز پای ندانم
گر تو ندانی مدان خدای تو داند

رغم کسی را به خانه در چه نشینی
کاتش دل را به آب دیده نشاند

هجر تو بر من همی جهان بفروشد
گو مکن آخر جهان چنین بنماند

دامن من گر به دست عشق نگاریست
وصل چه دامن ز کار من بفشاند

رو که چنین خواهمت که تن زنی ای وصل
تا بکند هجر هر جفا که تواند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.