۳۳۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۵

بدرود شب دوش که چون ماه برآمد
ناخوانده نگارم ز در حجره درآمد

زیر و زبر از غایت مستی و چو بنشست
مجلس همه از ولوله زیر و زبر آمد

نقلم همه شد شکر و بادام که آن بت
با چشم چو بادام و لب چون شکر آمد

زان قد چو شاخ سمن و روی چو گلبرگ
صد شاخ نشاطم چو درآمد به بر آمد

از خجلت رویش به دهان تیره فروشد
هر ماه که دوش از افق جام برآمد

بودیم به هم درشده با قامت موزون
وان قامت موزون ز قیامت بتر آمد

ما بی‌سر و سامان ز خرابی و زمانه
فریاد همی کرد که شبتان به سر آمد

شب روز شود بعد نسیم سحر و دوش
شد روز دلم شب چو نسیم سحر آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.