۳۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۳

درد تو صدهزار جان ارزد
گرد تو نور دیدگان ارزد

نه غمت را بها به جان بکنم
که برآنم که بیش از آن ارزد

گرچه بر من یزید عشق غمت
دل و عقل و تن و روان ارزد

هجر تو بر امید وصل خوشست
دزد مطبخ جزای خوان ارزد

از ظریفان به خاصه از چو تویی
قصد جانی هزار جان ارزد

درد از چاکرت دریغ مدار
سگ کوی تو استخوان ارزد

یاد کن بنده را به یاد کنی
دزد دشنام پاسبان ارزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.