۳۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۵

باز دستم به زیر سنگ آورد
باز پای دلم به چنگ آورد

برد لنگی به راهواری پیش
پیش از بس که عذر لنگ آورد

پای در صلح نانهاده هنوز
ناز از سر گرفت و جنگ آورد

چون گل از نارکی ز باد هوا
چاک زد جامه باز و رنگ آورد

خواب خرگوش داد یک چندم
عاقبت عادت پلنگ آورد

خوی تنگش به روزگار آخر
بر دلم روزگار تنگ آورد

انوری را چو نام و ننگ ببرد
رفت و دعوی نام و ننگ آورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.