۳۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۶

بدیدم جهان را نوایی ندارد
جهان در جهان آشنایی ندارد

بدین ماه زرینش در خیمه منگر
که در اندرون بوریایی ندارد

به عمری از آن خلوتی دست ندهد
که بیرون از این خیمه جایی ندارد

به نادر اگر بازی راست بازد
نباشد که با آن دغایی ندارد

نیاید به سنگی در انگشت پایی
که تا او درو دست و پایی ندارد

به معشوق نتوان گرفتن کسی را
که تا اوست با کس وفایی ندارد

بکش انوری دست از خوان گیتی
چنین چرب و شیرین ابایی ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.