۳۵۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۴

عشق هر محنتی به روی آرد
مکن ای دل گرت نمی‌خارد

وز چه رویت همی شود غم عشق
روی سرکش که روی این دارد

دامن عافیت ز دست مده
تا به دست بلات نسپارد

گویی اندر کنار وصل شوم
تا شوی گر فراق بگذارد

وصل هم نازموده‌ای که به لطف
خون بریزد که موی نازارد

مردبینی که روز وصل چو شمع
در تو می‌خندد اشک می‌بارد

گیر کامروز وصل داغت کرد
هجر داغ فراق باز آرد

برگرفتم شمار عشق آن به
که ترا از شمار نشمارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.