۳۷۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۲

عشق تو بر هرکه عافیت به‌سر آرد
هر دو جهانش به زیر پای درآرد

عقل که در کوی روزگار نپاید
بر سر کوی تو عمرها به‌سر آرد

صبر که ساکن‌ترین عالم عشق است
زلف تو هر ساعتش به رقص درآرد

با توبه بیشئی صبر درنتوان بست
زانکه به یک روزه غم شکم ز بر آرد

بوی تو باد ار شبی برد به طوافی
جملهٔ عشاق را ز خاک برآرد

گفتم یارب چه عیشها کنمی من
گر ز وصال توام کسی خبر آرد

هجر ترا زین حدیث خنده برافتاد
گفت که آری چنین بود اگر آرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.