۳۷۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۸

جان ز رازت خبر نمی‌یابد
عقل خوی تو درنمی‌یابد

چون تو بازارگان ترکستان
می‌نیارد مگر نمی‌یابد

وصل چون دارم از تو چشم که چشم
بر خیالت ظفر نمی‌یابد

گشت قانع به پاسخ تو دلم
وز لبت این قدر نمی‌یابد

غم عشق تو با دلم خو کرد
گویی از من گذر نمی‌یابد

آری این جور و ظلم با که کند
چون ز من سخره‌تر نمی‌یابد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.