۳۴۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸

عشق تو دل را نکو پیرایه‌ایست
دیده را دیدار تو سرمایه‌ایست

تیر مژگان ترا خون ریختن
در طریق عشق کمتر پایه‌ایست

از وفا فرزند اندوه ترا
دل ز مادر مهربانتر دایه‌ایست

بنده گشت از بهر تو دل دیده را
گرچه دل را دیده بد همسایه‌ایست

زان مرا وصلت به دست هجر داد
کز پی هر آفتابی سایه‌ایست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.