۳۶۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶

مرا دانی که بی‌تو حال چونست
به هر مژگان هزاران قطره خونست

تنم در بند هجر تو اسیرست
دلم در دست عشق تو زبونست

غم عشق تو در جان هیچ کم نیست
چه جای کم که هر ساعت فزونست

به وجهی خون همی بارم من از دل
که در عشق توام غم رهنمونست

اگر بخشود خواهی هرگز ای جان
بر این دل جای بخشایش کنونست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.