۳۷۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳

عشق تو از ملک جهان خوشترست
رنج تو از راحت جان خوشترست

خوشترم آن نیست که دل برده‌ای
دل در جان می‌زند آن خوشترست

من به کرانی شدم از دست هجر
پای ملامت به میان خوشترست

دل به بدی تن زده تا به شود
خوردن زهری به گمان خوشترست

وصل تو روزی نشد و روز شد
سود نه و مایه زیان خوشترست

عمر شد و عشوه به دستم بماند
دخل نه و خرج روان خوشترست

از پی دل جان به تو انداختیم
بر اثر تیر کمان خوشترست

کیسهٔ عمرم ز غمت شد تهی
بی‌رمه مرسوم شبان خوشترست

این همه هست و تو نه با انوری
وین همه در کار جهان خوشترست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.