۳۴۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲

کار دل از آرزوی دوست به جانست
تا چه شود عاقبت که کار در آنست

کرد ز جان و جهان ملول به جورم
با همه بیداد و جور جان جهانست

عشوه دهد چون جهان و عمر ستاند
در غم او عشوه سود و عمر زیانست

عشق چو رنگی دهد سرشک کسی را
روی سوی من کند که رسم فلانست

بلعجبی می‌کند که راز نگهدار
روی به خون تر چه روز راز نهانست

خصم همی گویدم که عاشق زاری
خیره چه لعب‌الخجل کنم که چنانست

عاشقی ای انوری دروغ چگویی
راز دلت در سخن چو روز عیانست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.