۳۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۲ - مطلع دوم

ناگذران دل توئی کز طرب آشناتری
خاک توام به خشک جان تا به لب آتش تری

خانهٔ دل به چار حد وقف غم تو کرده‌ام
حد وفا همین بود، جور ز حد چه می‌بری

بر سرآتش هوا دیگ هوس همی پزم
گرچه به کاسهٔ سرم بر سرم آب می‌خوری

مایهٔ عمر جو به جو با تو دو نیمه می‌کنم
جوجوم از چه می‌کنی چیست بهانه بی زری

بر دل من نشان غم ماند چو داغ گاز ران
تا تو ز نیل رنگرز بر گل تر نشان گری

نور تویی و سایه من، چون گل و ابر از آن کنند
چشم تو و سرشک من، رنگرزی و گازری

بر دل خاقانی اگر داغ جفا نهی چه شد
او ز سکان کیست خود تا بردت به داوری

از تو بهر تهی دوی دولت وصل کی رسد
خاصه که چون بقا و عز خاص شه مظفری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۱ - در مدح فخر الدین ابوالفتح منوچهر شروان‌شاه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۳ - مطلع سوم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.