۳۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۴ - قصیده

ایام خط فتنه به فرق جهان کشید
لن‌تفلحوا به ناصیهٔ انس و جان کشید

دل‌ها به نیل رنگ‌رزان درکشید از آنک
غم داغ گازرانه بر اهل جهان کشید

بر بوی یک نفس که همه ناتوانی است
ای مه چه گویی این همه محنت توان کشید

هربار غم که در بنهٔ غیب سفته بود
دست قضا به بنگه آخر زمان کشید

آزاده غرق غصه و سفله ز موج غم
آزاد رست و رخت امان بر کران کشید

دریاست روزگار که هر گوش ماهیی
افکند بر کنار و صدف در میان کشید

بس دل که چرخ سای و ستاره فسای بود
چرخش کمین گشاد و ستاره کمان کشید

روز جهان کرا نکند دیدن ای فتی
خورشید چشم شب پره را میل از آن کشید

از پای پیل حادثه‌وار است و دست برد
هرکس که اسب عافیتی زیر ران کشید

خاقانیا نه طفلی ازین خاک توده چند
مرد آنکه خط نسخ بر این خاکدان کشید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳ - در بیان عشق و گوشه نشینی و ستایش عصمة الدین خواهر منوچهر
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵ - در رثاء امام ابو عمر و اسعد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.