۳۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۳ - قصیده

به جوی سلامت کس آبی نبیند
رخ آرزو بی‌نقابی نبیند

نبیند دل آوخ به خواب اهل دردی
که در دیدهٔ بخت خوابی نبیند

همه نقب دل بر خراب آید آوخ
چرا گنجی اندر خرابی نبیند

اگر عالم خاک طوفان بگیرد
دل تشنه الا سرابی نبیند

کسی برنیارد سر از جیب دولت
که در گردن از زه طنابی نبیند

دل افسرده مانده است چون نفسرد دل
که از آتش لهو تابی نبیند

رطب سبز رنگ است کی سرخ گردد
که آب مه و ماه آبی نبیند

همه عالم انصاف جویند و ندهند
از این جا کس انصاف یابی نبیند

اگر سال‌ها دل در داد کوبد
بجز بانگ حلقه جوابی نبیند

چو موقوف رزق است عمر آن نکوتر
که رزق آمدن را شتابی نبیند

جهان کشت زرد وفا دارد آوخ
کز ابر کرم فتح بابی نبیند

به ترک سخن گفت خاقانی ایرا
طراز سخن را بس آبی نبیند

نگوید عزل و آفرین هم نخواند
که معشوق و مالک رقابی نبیند

لسان الطیورش فرو بست ازیرا
جهان را سلیمان جنابی نبیند

بسا آب کافسرده ماند به سایه
که بالای سر افتابی نبیند

بسا تین که ضایع شود در بساتین
کز انجیر خواران غرابی نبیند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۲ - این قصیدهٔ به نام کنز الرکاز است و خاقانی آن را در ستایش پیغمبر اکرم و در جوار تربت مقدس آن حضرت سروده است
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴ - در نکوهش و ملامت حسودان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.