۳۴۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸۸

ماهی که مه از قفای او بینی
خورشید ز روی و رای او بینی

جوزا کمر کلاه او یابی
گردون گرهٔ قبای او بینی

عاشق‌تر و زارتر ز من یابی
آن سایه که در قفای او بینی

او خود نزید برای ما هرگز
جان کندن ما برای او بینی

اندر دل سنگ اگر نشان جوئی
هم سوختهٔ هوای او بینی

با این همه گنج‌های پر معنی
خاقانی را گدای او بینی

از لب بفرست شربت وصلی
ای یار اگر شفای او بینی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.