۳۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۷۸

هر روز به هر دستی رنگی دگر آمیزی
هر لحظه به هر چشمی شور دگر انگیزی

صد بزم بیارایی هر جا که تو بنشینی
صد شهر بیاشوبی هرجا که تو برخیزی

چون مار کنی زلفین وز پرده برون آیی
ناگه بزنی زخمی چون کژدم و بگریزی

فتنه کنیم بر خود پنهان شوی از چشمم
چون فتنه برانگیزی از فتنه چه پرهیزی

مژگان تو خونم را چون آب همی ریزد
تو بر سر من محنت چون خاک همی بیزی

خون ریخته می‌بینی گوئی که نه خون توست
از غمزه بپرس آخر کاین خون که می‌ریزی

بردی دل خاقانی در زلف نهان کردی
ترسم ببری جانش در طره در آویزی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.