۳۷۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲۵

ای راحت جان‌ها به تو، آرام جان کیستی
دل در هوس جان می‌دهد، تو دلستان کیستی

ای گلبن نادیده دی اصل تو چه وصل تو کی
با بوی مشک و رنگ می از گلستان کیستی

از از بتان دلخواه تو، در حسن شاهنشاه تو
ما را بگو ای ماه تو، کز آسمان کیستی

بگشا صدف یعنی دهن بفشان گهر یعنی سخن
پنهان مکن یعنی ز من تا عشق‌دان کیستی

چون زیر هر مویی جدا یک شهر جان داری نوا
خامی بود گفتن تو را جانا که جان کیستی

با مایی و ما را نه‌ای، جانی از آن پیدا نه‌ای
دانم کز آن ما نه‌ای، برگو از آن کیستی

خاقانی از تیمار تو حیران شد اندر کار تو
ای جان او غم‌خوار تو، تو غم‌نشان کیستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.