۳۵۷ بار خوانده شده
ای لعل تو پردهدار پروین
وای زلف تو سایبان نسرین
چشم تو ز نیم زهر غمزه
خون کرد هزار جان شیرین
صد عیسی دردمند را بیش
در سایهٔ زلف کرده بالین
از چشم بد ایمنی که دارد
دندان و لب تو شکل یاسین
آهستهتر ای سوار چالاک
بر دیدهٔ ما متاز چندین
حقی که نه از وفاست بگذار
راهی که نه از صفاست مگزین
آن کز تف عشق توست در تب
جویان ز لب تو مهر تسکین
هر ذره که بر تو میفشاند
لطفی بکن ای نگار برچین
خاقانی را از آن خود دان
نیک و بد او از آن خود بین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
وای زلف تو سایبان نسرین
چشم تو ز نیم زهر غمزه
خون کرد هزار جان شیرین
صد عیسی دردمند را بیش
در سایهٔ زلف کرده بالین
از چشم بد ایمنی که دارد
دندان و لب تو شکل یاسین
آهستهتر ای سوار چالاک
بر دیدهٔ ما متاز چندین
حقی که نه از وفاست بگذار
راهی که نه از صفاست مگزین
آن کز تف عشق توست در تب
جویان ز لب تو مهر تسکین
هر ذره که بر تو میفشاند
لطفی بکن ای نگار برچین
خاقانی را از آن خود دان
نیک و بد او از آن خود بین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.