۳۳۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۴

ای باد بوی یوسف دلها به ما رسان
یک نوبر از نهال دل ما به ما رسان

از زلف او چو بر سر زلفش گذر کنی
پنهان بدزد موئی و پیدا به ما رسان

با خویشتن ببر دل ما کز سگان اوست
امشب به داغ او کن و فردا به ما رسان

گر آفتاب زردی از آن سو گذشته‌ای
پیغام آن ستارهٔ رعنا به ما رسان

ای نازنین کبوتر از اینجاست برج تو
گر هیچ نامه آری از آنجا به ما رسان

ای هدهد سحر گهی از دوست نامه‌ای
بستان ببند بر سر و عمدا به ما رسان

با دوست خلوه کن دو بدو و آنچه گفته‌ایم
یک یک بگوی و پاسخ آن را به ما رسان

ما را مراد ازین همه یا رب وصال اوست
یارب مراد یارب ما را به ما رسان

خاقانی‌ایم سوختهٔ عشق وامقی
عذرا نسیمی از بر عذرا به ما رسان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.