۳۶۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۳

از عشق دوست بین که چه آمد به روی من
کز غم مرا بکشت و نیازرد موی من

از عشق یار روی ندارم که دم زنم
کز عشق روی او چه غم آمد به روی من

باری کبوترا تو ز من نامه‌ای ببر
نزدیک یار و پاسخش آور به سوی من

درد دلم ببین که دلم وصل جوی اوست
آه ای کبوتر از دل سیمرغ جوی من

زنهار تا به برج دگر کس بنگذری
برجت سرای من به و صحرات کوی من

گستاخ برمپر که مبادا که ناگهی
شاهین بود نشانده به راهت عدوی من

بر پای بندمت زر چهره که حاسدان
بی‌رنگ زر رها نکنندت به بوی من

خاقانی است جوجو در آرزوی او
او خود به نیم جو نکند آرزوی من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.