۳۴۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۵

سوختم چون بوی برناید ز من
وآتش غم روی ننماید ز من

من ز عشق آراستم بازارها
عشق بازاری نیاراید ز من

تا نیارم زر رخ از لعل اشک
دل ز محنت‌ها نیاساید ز من

ای خیال یار در خورد آمدی
بی‌تو دانی هیچ نگشاید ز من

گر نگیرم دربرت عذر است از آنک
بوی بیماری همی آید ز من

دست بر سر زانم از دست اجل
تا کلاه عمر نرباید ز من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.