۳۹۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۹

طاقتی کو که به سر منزل جانان برسم
ناتوان مورم و خود کی به سلیمان برسم

خضر لب تشنه در این بادیه سرگردان داشت
راه ننمود که بر چشمهٔ حیوان برسم

شب تار و ره دور و خطر مدعیان
تا در دوست ندانم به چه عنوان برسم

عوض شکوه کنم شکر چو یوسف اظهار
من به دولت اگر از سیلی اخوان برسم

بلبلان خوبی صیاد بیان خواهم کرد
اگر این بار سلامت به گلستان برسم

قطرهٔ اشکم و اما ز فراوانی ضعف
طاقتی نیست که از دیده به مژگان برسم

در شهادتگه عشق است رسیدن مشکل
خاقنی راه چنان نیست که آسان برسم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.