۴۸۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۸

دیده در کار لب و خالش کنم
پیشکش هم جان و هم مالش کنم

کعبهٔ جان او و عید دل هم اوست
جان و دل قربان همه سالش کنم

چون مرا از راه کعبه است این فتوح
بس طواف شکر کامسالش کنم

ماه من کاشتر سوار آید به راه
دیده سقا، سینه حمالش کنم

ناقه‌را چون ماه بر کوهان بود
نام چرخ مشتری فالش کنم

ناقه ای کو پای بر یالش نهد
بوسه گه هم پای و هم یالش کنم

گه مهار از رشتهٔ جان سازمش
گه زر رخسار خلخالش کنم

گر دلم سوزد سموم بادیه
بس مفرح کز لب و خالش کنم

کمترین هندوی او خاقانی است
گر پذیرد نام مثقالش کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.