۳۱۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۸

نام تو چون بر زبان می‌آیدم
آب حیوان در دهان می‌آیدم

تا لب من خاک‌بوس کوی توست
هردم از لب بوی جان می‌آیدم

گر قدم بر آسمانم پیش تو
فرق سر بر آستان می‌آیدم

تا همایم خوانده‌ای در کام دل
هر نواله استخوان می‌آیدم

وارهان زین دام‌گاه غم مرا
کرزوی آشیان می‌آیدم

مایه عشق توست چون او حاصل است
شاید ار عمری زیان می‌آیدم

در صف عشاق خاقانی منم
کاسب معنی زیر ران می‌آیدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.