۳۴۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۰

دل پردهٔ عشق توست برگیر
جان تحفهٔ وصل توست بپذیر

تن هم سگ کوی توست دانی
دانم که نیرزدت به زنجیر

گفتی که بجوی تا بیابی
جستیم و نیافتیم تدبیر

در کار دلی که گمره توست
تقصیر نمی‌کنی ز تقصیر

تیری ز قضای بد سبق کرد
آمد دل من بخست بر خیر

آن تیر ز شست توست زیرا
نام تو نوشته بود بر تیر

خاقانی اگرچه هیچ کس نیست
هم هیچ مگو به هیچ برگیر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.