۳۷۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۳

چون زلف یار گیرم دستم به یارب آید
چون پای دوست بوسم جانم بر لب آید

هر شب ز دست هجرش چندان به یارب آیم
کز دست یارب من یارب به یارب آید

تا خط نو دمیدش بگریزم از غم او
کانگه سفر نشاید چون مه به عقرب آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.