۳۶۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۰

دل جام جام، زهر غمان هر زمان کشد
ناکام جان نگر که چه در کام جان کشد

این کوه زهره دل که نهنگی است بحرکش
در نوش خنده بین که چه زهر غمان کشد

بحر نهنگ‌دار غم از موج آتشین
دود سیاه بر صدف آسمان کشد

مرغان روزگار نگر کاژدهای غم
گنجشک وارشان ز هوا در دهان کشد

و آن کو به گوشه‌ای ز میانه کرانه کرد
هم گوشهٔ دلش ستم بی‌کران کشد

مسکین درخت گندم از اندیشهٔ ملخ
ایمن نگردد ارچه سرش صد سنان کشد

خاقانی ار زبان ز سخن بست حق اوست
چند از زبان نیافته سودی زیان کشد

هرچند سوزیان زبان است گرم و خشک
خط بر خط مزور این سوزیان کشد

نای است بی‌زبان به لبش جان فرودمند
بر بط زبان وراست عذاب از زبان کشد

گر محرمان به کعبه کفن بر کتف کشند
او بر در خدای کفن در روان کشد

از زرق دوستان تبع دشمنان شود
بر فرق دشمنان رقم دوستان کشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.