۳۳۲ بار خوانده شده
صبح چون جیب آسمان بگشاد
هاتف صبحدم زبان بگشاد
پر فرو کوفت مرغ صبحدمی
دم او خواب پاسبان بگشاد
نفس عاشقان و نالهٔ کوس
نفخهٔ صور در دهان بگشاد
چشمهٔ دل فسرده بود مرا
ز آتش صبح درزمان بگشاد
دل من بیمیانجی از پی صبح
کیسهها داشت از میان بگشاد
صبح بیمنت از برای دلم
نافهها داشت رایگان بگشاد
ریزش ابر صبحگاهی دید
طبع من چون صدف دهان بگشاد
دعوت عاشقانه میکردم
بخت درهای آسمان بگشاد
الصبوح الصبوح میگفتم
عشق خمخانهٔ روان بگشاد
الرفیق الرفیق میراندم
رصد غیب راه جان بگشاد
شاهد دل درآمد از در من
بند لعل از شکرستان بگشاد
گه به لبها ز آتش جگرم
آب حیوان به امتحان بگشاد
گه به دندان ز رشتهٔ جانم
گرهٔ غم یکان یکان بگشاد
گفت خاقانیا تو ز آن منی
این بگفت، آفتاب ران بگشاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
هاتف صبحدم زبان بگشاد
پر فرو کوفت مرغ صبحدمی
دم او خواب پاسبان بگشاد
نفس عاشقان و نالهٔ کوس
نفخهٔ صور در دهان بگشاد
چشمهٔ دل فسرده بود مرا
ز آتش صبح درزمان بگشاد
دل من بیمیانجی از پی صبح
کیسهها داشت از میان بگشاد
صبح بیمنت از برای دلم
نافهها داشت رایگان بگشاد
ریزش ابر صبحگاهی دید
طبع من چون صدف دهان بگشاد
دعوت عاشقانه میکردم
بخت درهای آسمان بگشاد
الصبوح الصبوح میگفتم
عشق خمخانهٔ روان بگشاد
الرفیق الرفیق میراندم
رصد غیب راه جان بگشاد
شاهد دل درآمد از در من
بند لعل از شکرستان بگشاد
گه به لبها ز آتش جگرم
آب حیوان به امتحان بگشاد
گه به دندان ز رشتهٔ جانم
گرهٔ غم یکان یکان بگشاد
گفت خاقانیا تو ز آن منی
این بگفت، آفتاب ران بگشاد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.