۳۷۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۵

دل دادم و کار برنیامد
کام از لب یار برنیامد

با او سخن از کنار گفتم
در خط شد و کار برنیامد

دل گفت حدیث بوسه میکن
اکنون که کنار برنیامد

در معنی بوسهٔ تهی هم
گفتم دو سه بار برنیامد

بس کردم ازین سخن که چندان
نقدی به عیار برنیامد

از هرکه به کوی او فروشد
جز من به شمار برنیامد

در راه غمش دواسبه راندم
یک ذره غبار برنیامد

مقصود نیافت هر که در عشق
خاقانی وار بر نیامد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.