۳۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۰

مهر تو بر دیگران نتوان نهاد
گوهر اندر خاکدان نتوان نهاد

مایهٔ من کیمیای عشق توست
مایه در وجه زیان نتوان نهاد

دست دست توست و جان ماوای تو
پای صورت در میان نتوان نهاد

بارها گفتی که بوسی بخشمت
تا نبخشی، دل بر آن نتوان نهاد

بر جهان گفتی که دل باید نهاد
بر تو بتوان، بر جهان نتوان نهاد

گر زمانه داد ندهد یا فلک
بر تو جرم این و آن نتوان نهاد

با زمانه پنجه درنتوان فکند
بر فلک هم نردبان نتوان نهاد

تا به کوی توست خاقانی مقیم
رخت او بر آستان نتوان نهاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.