۳۹۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۶

ذره نماید آفتاب ار به جمال تو رسد
عین کمال خسته باد ار به کمال تو رسد

ماه منی و ماه را چرخ فدای تو دهد
گر به دیار دشمنان وقت زوال تو رسد

چشم زمانه را فلک میل زوال درکشد
گر نظر گزند او سوی جمال تو رسد

یافتن وصال تو کار نه چون منی بود
دولت دیگری طلب کو به وصال تو رسد

چشم من ار هزار سال از پی روی تو دود
گر برسد به عاقبت هم به خیال تو رسد

دیدهٔ خاقنی اگر لاف جمال تو زند
کس نکند قبول ازو کان به مثال تو رسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.