۵۲۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۷

عشق تو به گرد هر که برگردد
از زلف تو بی‌قرارتر گردد

تاج آن دارد که پیش تخت تو
چون دائره جمله تن کمر گردد

مرد آن باشد که پیش تیغ تو
چون آینه جمله رخ سپر گردد

در عشق تو تر نیامدن شرط است
کایینه سیه شود چو تر گردد

بر هر که رسید زخم هجرانت
گر سد سکندر است درگردد

زر خواستهٔ جهودم ار دارم
چندان که به آفتاب درگردد

زر داند ساخت کار من آری
کار همه کس به زر چو زر گردد

امروز بساز کار ما گر نی
فردا همه کارها دگر گردد

خاقانی را چه خیزد از وصلت
آن روز که روز عمر برگردد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.