۳۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۵

عذر از که توان خواست که دلبر نپذیرد
افغان چه توان کرد که داور نپذیرد

زرگونهٔ من دارد و گر زر دهم او را
ننگ آیدش از گونهٔ من زر نپذیرد

صد عمر به کار آید یک وعدهٔ او را
کس عمر ابد یک نفس اندر نپذیرد

از دیده به بالاش فرو بارم گوهر
آن سنگ‌دل افسوس که گوهر نپذیرد

جان پیش‌کش او بتوان کرد ولیکن
بر جان چه توان کرد مزید ار نپذیرد

پروانهٔ وصل از سر و زر خواهد مرفق
آن شحنهٔ حسن از چه سر و زر نپذیرد

خاقانی اگر رشوه دهد خال و لبش را
ملک دو جهان خواهد و کمتر نپذیرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.