۳۸۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۱

به باغ وصل تو خاری، رقیب صد ورد است
به یاد روی تو دردی، طبیب صد درد است

هزار جان مقدس فدای روی تو باد
که زیر دامن زلف تو سایه پرورد است

به روزگار هوای تو کم شود نی نی
هوای تو عرضی نیست مادر آورد است

رسول من سوی تو باد صبح‌دم باشد
ازین قبل نفس باد صبح‌دم سرد است

سپر به مهر فکندم گمان به کینه مکش
به تیر غمزه بگو کو نه مرد ناورد است

به دل اسیر هوای تو گشت خاقانی
اگر به جان برهد هم سعادتی مرد است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.