۴۰۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۹

آن کز می خواجگی است سرمست
بر وی نزنند عاقلان دست

بی‌آنکه کسی فکند او را
از پایهٔ خود فرو فتد پست

مرغی که تواش همای خوانی
جغدی است کز آشیان ما جست

از پنجرهٔ صلاح برخاست
بر کنگردهٔ فساد بنشست

قلب سخن شکسته نامان
بر ما نتوان بدین بپیوست

گیرم که دلی درستمان نیست
باری نامی درستمان هست

تو طعنه زنی و ما همه کوه
تو سنگ زنی و ما همه طست

خاقانی را اگر سفیهی
هنگام جدل سخن فروبست

این هم ز عجایب خواص است
کالماس به زخم سرب بشکست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.