۳۴۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳

دل پیشکش تو جان نهاده است
عشقت به دل جهان نهاده است

جان گر همه با همه دلی داشت
با عشق تو در میان نهاده است

تا نام تو بر زبان بیفتاد
دل مهر تو بر زبان نهاده است

اندک سخنی زبانت را عذر
از نیستی دهان نهاده است

نظاره قندز هلالت
موئی به هزار جان نهاده است

از نالهٔ من رقیب در گوش
انگشت خدای خوان نهاده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.