۳۸۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹

کار عشق از وصل و هجران درگذشت
درد ما از دست درمان درگذشت

کار، صعب آمد به همت برفزود
گوی، تیز آمد ز چوگان درگذشت

در زمانه کار کار عشق توست
از سر این کار نتوان درگذشت

کی رسم در تو که رخش وصل تو
از زمانه بیست میدان درگذشت

فتنهٔ عشق تو پردازد جهان
خاصه می‌داند که سلطان درگذشت

جوی خون دامان خاقانی گرفت
دامنش چه، کز گریبان درگذشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.