۳۶۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵

مست تمام آمده است بر در من نیم شب
آن بت خورشید روی و آن مه یاقوت لب

کوفت به آواز نرم حلقهٔ در کای غلام
گفتم کاین وقت کیست بر در ما ای عجب

گفت منم آشنا گرچه نخواهی صداع
گفت منم میهمان گرچه نکردی طلب

او چو در آمد ز در بانگ برآمد ز من
کانیت شکاری شگرف وینت شبی بوالعجب

کردم برجان رقم شکر شب و مدح می
کامدن دوست را بود ز هر دو سبب

گرنه شبستی رخش کی شودی بی‌نقاب
ورنه میستی سرش کی شودی پر شغب

گفتم اگرچه مرا توبه درست است لیک
درشکنم طرف شب با تو به شکر طرب

گفتم کز بهر خرج هدیه پذیرد ز من
عارض سیمین تو این رخ زرین سلب

گفت که خاقانیا روی تو زرفام نیست
گفتم معذور دار زر ننماید به شب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.