۳۲۸ بار خوانده شده

بخش ۳

بزد مهره در جام بر پشت پیل
ازو برشد آواز تا چند میل

خروشیدن کوس با کرنای
همان ژنده پیلان و هندی درای

برآمد ز زاولستان رستخیز
زمین خفته را بانگ برزد که خیز

به پیش اندرون رستم پهلوان
پس پشت او سالخورده گوان

چنان شد ز لشکر در و دشت و راغ
که بر سر نیارست پرید زاغ

تبیره زدندی همی شست جای
جهان را نه سر بود پیدا نه پای

به هنگام بشکوفهٔ گلستان
بیاورد لشکر ز زابلستان

ز زال آگهی یافت افراسیاب
برآمد ز آرام و از خورد و خواب

بیاورد لشکر سوی خوار ری
بران مرغزاری که بد آب و نی

ز ایران بیامد دمادم سپاه
ز راه بیابان سوی رزمگاه

ز لشکر به لشکر دو فرسنگ ماند
سپهبد جهاندیدگان را بخواند

بدیشان چنین گفت کای بخردان
جهاندیده و کارکرده ردان

هم ایدر من این لشکر آراستم
بسی سروری و مهی خواستم

پراگنده شد رای بی تخت شاه
همه کار بی‌روی و بی‌سر سپاه

چو بر تخت بنشست فرخنده زو
ز گیتی یکی آفرین خاست نو

شهی باید اکنون ز تخم کیان
به تخت کیی بر کمر بر میان

شهی کاو باورنگ دارد ز می
که بی‌سر نباشد تن آدمی

نشان داد موبد مرا در زمان
یکی شاه با فر و بخت جوان

ز تخم فریدون یل کیقباد
که با فر و برزست و با رای و داد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲
گوهر بعدی:بخش ۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.