۷۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲

به حق نالم ز هجر دوست زارا
سحرگاهان چو بر گلبن هزارا

قضا، گر داد من نستاند از تو
ز سوز دل بسوزانم قضا را

چو عارض برفروزی می‌بسوزد
چو من پروانه بر گردت هزارا

نگنجم در لحد، گر زان که لختی
نشینی بر مزارم سوگوارا

جهان این است و چونین بود تا بود
و همچونین بود اینند بارا

به یک گردش به شاهنشاهی آرد
دهد دیهیم و تاج و گوشوارا

توشان زیر زمین فرسوده کردی
زمین داده مر ایشان را زغارا

از آن جان تو لختی خون فسرده
سپرده زیر پای اندر سپارا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.