۴۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲ - سر کل

نشستم دوش در کنجی که سازم
سر کل را به زیر فوطه پنهان

در آن ساعت حکیمی در گذر بود
مرا چون دید زانسان گشت خندان

پریشان حال خود بودم در آن وقت
ز فعل او شدم از سر پریشان

به من گفتا که دارویی مرا هست
کز آن دارو سر کل راست درمان

بیا تا بر سرت پاشم که روید
ترا موی سر از خاصیت آن

کشیدم از جگر آهی و گفتم
مگر نشنیده‌ای حرف بزرگان:

«زمین شوره سنبل بر نیارد
دراو تخم و عمل ضایع مگردان»
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱ - فغان از ابروی پرچین
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳ - بزم تاریک
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.