۳۱۴ بار خوانده شده

غزل ۳۸۸

ای از گل عذرات هر مرغ را نوایی
در هر دلی خیالی بر هر سری هوایی

آیین بی‌وفایی هم خود بگو که خوب است
از چون تو خوبرویی و ز چون تو دلربایی

هر جا سگ تو دیدم رو داد گریه بیخود
چون بی‌کسی که بیند از دورآشنایی

آمد به بزم رندان مست از می شبانه
مینا شکست جایی ساغر فکند جایی

وحشی وداع جان کن کامد به دیدن تو
سنگین دلی ، غریبی ، عاشق کشی ، بلایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۸۷
گوهر بعدی:غزل ۳۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.