۳۴۵ بار خوانده شده

غزل ۳۶۸

ناوکت بر سینهٔ این ناتوان آمد همه
آفرین بادا که تیرت بر نشان آمد همه

شد نشان تیر بیداد تو جسم لاغرم
سد خدنگ انداختی، بر استخوان آمد همه

جان و دل کردم نشان پیش خدنگ غمزه‌ات
جست تیرت از دل زار و به جان آمد همه

جان من گویا نشان تیر بیداد تو بود
زانکه بر جان من بی‌خانمان آمد همه

بر تن خم گشته وحشی زخمها خوردم از او
تیر پرکش کرده زان ابرو کمان آمد همه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۶۷
گوهر بعدی:غزل ۳۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.