۳۶۶ بار خوانده شده

غزل ۳۵۷

می‌روم نزدیک و حال خویش می‌گویم به او
آنچه پنهان داشتم زین پیش می‌گویم به او

گشته‌ام خاموش و پندارد که دارم راحتی
چند حرفی از درون ریش می‌گویم به او

غافل است او از من و دردم شود هر روز بیش
اندکی زین درد بیش از پیش می‌گویم به او

غمزه‌ات خونریز دل دربند لعل نوشخند
دل نمی‌داند جفای خویش می‌گویم به او

گر چه وحشی دل ازو بر کند می‌رنجد به جان
گر بد آن دلبر بدکیش می‌گویم به او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۵۶
گوهر بعدی:غزل ۳۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.