۳۲۲ بار خوانده شده
به دل دیرین بنایی بود کندم
به جای او ز نو طرحی فکندم
خریدارانه چشمی دید سویم
نگفت اما هنوز از چون و چندم
قبولی زان نگه مییابم ای بخت
بسوزان بهر چشم بد سپندم
نگهبانت به سوی فتنه و ناز
فریبم میدهند و میبرندم
ره پر تیغ و تیر غمزه پیش است
خداوندا نگه دار از گزندم
برو وحشی تو صید زلف او باش
که من جای دگر سر در کمندم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
به جای او ز نو طرحی فکندم
خریدارانه چشمی دید سویم
نگفت اما هنوز از چون و چندم
قبولی زان نگه مییابم ای بخت
بسوزان بهر چشم بد سپندم
نگهبانت به سوی فتنه و ناز
فریبم میدهند و میبرندم
ره پر تیغ و تیر غمزه پیش است
خداوندا نگه دار از گزندم
برو وحشی تو صید زلف او باش
که من جای دگر سر در کمندم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل ۳۲۱
گوهر بعدی:غزل ۳۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.